زان که او خود فانی است و ایمن است
تا ابد در ایمنی او ساکن است
نقش او شد فانی و او آینه
غیر نقش روی غیر آنجای نه
( مولانا، دفتر چهارم ابیات 2138 )
- اگر تو مثل آینه شوی و از خود فانی شوی ، همۀ نقش ها در تو منتقش می شود و با همه احساس یگانگی خواهی کرد. من که با تو احساس یگانگی نمی کنم ، دلیلش این است که تصویری در بک گراند ذهنم دارم که با تصویر تو تداخل و طبعا تزاحم پیدا می کند. فرض کنید من منیت ملی داشته باشم. اگر کسی به ملیت من توهین کرد ، دوستی من با او از بین خواهد رفت. اگر منیت دینی داشته باشم. کسی که دین مرا نقد یا عیب جویی یا مخالفت کند ، من با او هم نمی توانم رابطه ای داشته باشم.
- اگر منیت جنسی داشته باشم. دوستی ام با کسی که از مردان بد بگوید ، مکدر می شود. فرض کنید منیت شغلی و حرفه ای داشته باشم. دوستی من با کسی که از فلسفه بد بگوید ، مکدر می شود. به تعداد منیت هایی که من دارم تعدادی انسانها را از دست می دهم. غیرت ورزی به رشتۀ تحصیلی ، شغل و حرفه ، ملیت ، دین و مذهب ، مکتب و مسلک ، مشرب و مرام ، ایدئولوژی ، ایسم ، رنگ پوست و اقلیمی که در آن بوجود آمده ام ، اصفهانی بودنم و ... باعث از دست دادن تعدادی از دوستانم می شود. فرض کنید من هیچ منیتی ندارم. مثل مولانا که در پاسخ به یک یهودی که گفت ، دین من از دین تو برتر است ، گفت تو راست می گویی ، حق با توست.
- مردم عموما به دو دسته تقسیم می شوند ، موافقان و مخالفان دین من. اگر من غیرت ورزی دینی داشته باشم ، نیمی از مردم با من دوستی نخواهند داشت. حتی اگر پیش یک پزشک مدرن ، دم از پزشکی سنتی بزنید ، جوری به شما نگاه می کند که انگار شما می خواهید بنیاد هستی او را بر باد دهید. نمی توانند بپذیرند که حق و حقیقت، فوق این است که من در چه رشته ای در حال درس خواندن هستم. و در کجا تخصص پیدا کرده ام. به همین ترتیب پیش یک مارکسیست دم از لیبرال زدن و بر عکس ، گرایش چپ و راست و ... دوستی ها را کم می کند. چون منیت داریم. اگر کسی هیچ گونه منیتی نداشته باشد ، شما چگونه می توانید او را بیازارید؟ و او چگونه می تواند شما را بیازارد؟
- زمانی بحثی راجع به لذت پیش کشیده بودم که ما تا عاشق چیزی غیر از لذت نباشیم ، هرگز نمی توانیم لذب ببریم. کسانی که فقط عاشق لذتند اپسیلونی و سر سوزنی از هیچ چیزی لذت نمی برند. آدم باید عاشق چیزی غیر از لذت باشد ، آنوقت به آن چیز که رسید لذت می برد. پارادوکس لذت ، یعنی کسانی که فقط عاشق لذتند از هر لذتی محرومند. کسانی که عاشق چیزهایی غیر از لذتند به لذت دست می یابند.
- همان پارادوکس در اینجا است. منیت، تریلیاردها نوع دارد مثل موی بلوند کسی و نگاهش به کله سیاه ها و برعکس. به میزان یک منیت ، یک خط فاصله بین موافقان و مخالفان آدمیان می افتد. گاهی از لحاظ گرایش سیاسی من ، و گاهی بلحاظ گرایش دینی شکافی بین موافقان دینی می افتد و تعدادی از آنها بیرون می روند. فلسفه و موسیقی شرق در مقابل موسیقی غرب و ... کم کم همینطور که جلو میرویم علی می ماند و حوضش. به ازای هر جلوۀ منیت ما یک بخشی از آنانی که می توانستند بالقوه دوست ما باشند ، نمی گذاریم بالفعل دوست ما باشند. حالا اگر منیت را کنار گذاشتی می توانی با همه دوستی داشته باشی ، زیرا نقشی نداری که بخاطر آن نقش، کسانی را از خودت برانی. معنایش این نیست که من به چیزی عقیده یا احساس و عاطفۀ خاصی یا خواسته های خاصی ندارم. هر انسانی همۀ اینها را دارد. ما نمی توانیم دست از اینها ، بی دلیل برداریم. اگر حقیقت طلب باشیم ، دلیلی اقامه شود دست بر می داریم ولی بی جهت نه.
- آری مسئله این است که باورها ، احساسات و عواطف و خواسته های خودت را ترازوی تشخیص حق از باطل قرار ندهی.
من از آن شادم و شاکر که خداوند مرا منتخبم کرد که باشم با او...برچسب : نویسنده : 9rezaeima0 بازدید : 206