که تو آن هوشی و باقی هوش پوش
خویشتن را گم مکن یاوه مکوش
مولانا
مولانا در جهان کلا به دو نوع هوش قایل است ، یکی آن هوش که اشاره دارد به هوش فراگیر و برتر یا خدا و دیگری این هوش که اشاره دارد به هوش انسان.
این هوش یا هوش انسان و آن هوش یا هوش برتر (خدا) هر دو از یک جنس اند و ماهیت هر دو از نور است ، نوری خاص و متفاوت با نورهای دیدنی.
اما این هوش یعنی هوش انسان با وجودی که با آن هوش از یک جنس است ، اما به دلیل اینکه در محدوده مثلت ۳ ضلعی و ۳ بعدی انسان (ضلع تن و ضلع ذهن و ضلع احساسات و عواطف و هیجانات) گرفتار شده است ، به تدریج ارتباطش با آن هوش کم شده و در بیشتر انسانها تقریبا قطع شده است.
مولانا می کوشد که انسان را متقاعد کند و او را به این باور برساند ، تا بلکه انسان به خود بیاید و روزنی در این مثلث ایجاد کند و دوباره این هوش را به آن هوش وصل کند و خود را از گرفتاریها و گمراهی ها و دردها و رنج ها برهاند. و بر همین اساس است که در جای دیگر میگوید :
اصل دین ای خواجه روزن کردن است. مولانا
من از آن شادم و شاکر که خداوند مرا منتخبم کرد که باشم با او...برچسب : نویسنده : 9rezaeima0 بازدید : 309