این بسته فکری را آقای شهبازی به دلیل اینکه ایجاد یک منیت در ذهن انسان است، آن را «من ذهنی» نام گذاری کرده است . البته نام های متفاوت دیگری هم می توان بر آن گذاشت مثل بسته باورهای دینی یا مثل بسته باورهای فرهنگی یا اعتقادات سیاسی و از این قبیل. این بسته فکری یا من ذهنی در درون ذهن ما مثل آفتاب پرست عمل میکند. یعنی در مقابل پدیده های بیرونی تحریک میشود و رنگ عوض میکند. اگر یک موضوع دینی در بیرون مطرح شود بلافاصله رنگ دینی بخود میگیرد و در مقابل موضوع دینی ناشناخته بیرونی موضع گیری می نماید و اگر یک موضوع سیاسی جدیدی در بیرون مطرح شود بلافاصله رنگ سیاسی بخود میگیرد و در مقابل آن موضوع سیاسی جدید از خود واکنش نشان میدهد و می خواهد که آن را مطابق میلش تغییردهد.
مهم ترین ویژگی من ذهنی یا این بسته فکری این است که می خواهد خودش ثابت و توانمند باقی بماندو هیچ تغییری نکند ولی بتواند همه چیزهای دیگر پیرامون خود را آنطور که خودش میخواهد تغییردهد. این خواست من ذهنی تقریبا غیر ممکن است زیرا این جایگاه مخصوص خداست و خدا به هیچکس اجازه نمی دهد که به جایگاه او نایل گردد. انسان بعنوان نماینده خدا برروی زمین فقط می تواند و باید کمک کند که این جایگاه مخصوص خدا حفظ شود و فقط خود را با جایگاه خدا سازگار نماید و از این سازگاری و از این وظیفه نمایندگی لذت ببرد و به آن راضی و خشنود باشد.انسان فقط می تواند چیزهایی را که صددرصد در اختیار اوست تصمیم بگیرد و تغییردهد و اگر میخواهدکه چیزهای بزرگتری را در جامعه تغییردهد باید با دیگر انسانها در یک همکاری همه جانبه و مشترک ، متفقا با هم چیزهایی را که صددرصد در اختیارشان است را تغییر دهند.
در عین حال ما آدمیان بجای اینکه از این بسته فکری و تجربی من ذهنی فقط استفاده ابزاری بکنیم یعنی از محتویات آن برای رفع و رجوع مشکلات زندگی مان استفاده کنیم ، آن را معادل و برابر وجود خودمان قرار میدهیم و این بسته فکری میشود خود خود ما. بطوریکه اگر کسی یکی از باورهای این بسته فکری ما را مورد سوال یا بی احترامی قرار داد، انگار که خود ما را مورد اهانت و ستم قرار داده است و فوری شروع میکنیم به مقابله و ستیزه با او.
این اشتباه گرفتن بسته فکری بجای خودمان ، یک مشکل عمومی و مبتلا به همه مردم دنیاست. ایرانی و غیرایرانی ندارد.
متاسفانه بجای اینکه ما خود را در بیرون از این بسته فکری و فراتر از آن ، درنظر بگیریم خود را در درون این بسته در نظر میگیریم و عرصه را بر خود تنگ می کنیم و با کوچکترین تلنگری که به این بسته وارد میشود انگار که پتکی به مخ ما وارد شده است ، سریعا واکنش شرطی از خود نشان میدهیم و چون طرف مقابل ما هم همینطور برخورد میکند به سرعت با هم درگیر میشویم و کارمان به دعوا و نزاع و دلخوری کشیده میشود.
اما چاره کار چیست ؟
مولانا چاره کار را هم به ما نشان داده است. او میگوید :
اصل دین ای خواجه روزن کردن است. یعنی ای برادر راه رهایی تو در این است که به اصل دین توجه کنی و اصل دین هم در روزن کردن یا سوراخ کردن این بسته فکری و بیرون آمدن از آن خلاصه می شود. مولانا فضای بیرون از این بسته فکری یا حصار ذهنی را فضای آزاد و یکتایی خدا میداند که پر است از نشاط و آرامش . و می گوید، اگر ما انسانها بتوانیم خود را از این قفس تنگ بسته فکری برهانیم و در واقع قفس ذهنی خود را سوراخ کنیم و به فضای بیرون از آن راه پیدا کنیم توانسته ایم که خود را نجات دهیم وگرنه همیشه گرفتار باورهای درون ذهن مان هستیم و دایما باید با باورهای دیگران درگیری داشته باشیم و این همان جهنم آشکار است که همه ما از آن گریزانیم.
من از آن شادم و شاکر که خداوند مرا منتخبم کرد که باشم با او...برچسب : نویسنده : 9rezaeima0 بازدید : 205