کم کم بال و پر در می آوریم و یاد میگیریم که مانند آنها پرواز کنیم. قوی تر میشویم و می توانیم خودمان به تنهایی غذایمان را پیدا کنیم. بزرگتر که شدیم جفتی پیدا می کنیم و لذت ما دوچندان میشود. قفس را بهشت برین می بینیم و از آنها که از بیرون قفس و از آزادی سخن به میان می آورند رنجیده خاطر می شویم. از آنها پرهیز می کنیم و آنها را به حماقت و نادانی متهم می کنیم. قفس را با همه کمی و کاستی هایش بر هر بهشت خیالی و آزادی که در خارج از این قفس باشد ترجیح میدهیم. گاهی بر سر آب و دان و گاهی بر سر جایگاه مان در قفس مجبور می شویم با موجودات موذی بجنگیم. با سایر پرندگان که از ما قوی ترند درگیر میشویم ، اما حاضر نیستیم دست از قفس برداریم ، چون در این قفس زاده شده ایم ، بزرگ شده ایم و لذت برده ایم و هست و نیستمان را از این قفس بدست آورده ایم.
دوران میانسالی را که گذراندیم حس می کنیم که در تنگنا قرار گرفته ایم و احساس خستگی می کنیم ، اما باز هم نه قفسی می بینیم نه حصاری. و نه روزنی که بخواهیم از آن روزن بیرون برویم. به این حس خود لعنت می فرستیم و فکر می کنیم دچار توهم یا افسردگی شده ایم. به دنبال علت میگردیم و به زمین و زمان بدبین میشویم و ریشه ناکامیابی ها را در دیگران می جوییم. گاهی به خودمان و گاهی به کسانی که این حرفها را در سر ما انداخته اند ناسزا می گوییم و از این گونه افکار و توهمات فرار می کنیم و هر گونه سخنی را در این رابطه بکل انکار می کنیم. خود را با خاطرات گذشته سرگرم می کنیم و سعی می کنیم شعر بخوانیم، موسیقی گوش کنیم، تاریخ بخوانیم، راجع به سیاست حرف بزنیم. به حل مسایل و مشکلات شخصی و خانوادگی می پردازیم و سعی میکنیم تا آنجایی که ممکن است به افکار بیهوده و توهمات و خیالپردازی های بیرون از قفس نپردازیم.
راستی ما آدمیان چرا نمی توانیم همانطور که در این قفس گرفتاریم با خیالمان پرواز کنیم؟ با روحمان از قفس بیرون بزنیم و هر کجا که روحمان پرواز کرد ما هم پرواز کنیم؟ و فقط برای خورد و خوراک و بازی و شوخی و تفریح و خنده به قفس مان باز گردیم. اگر اینکار را بکنیم چه ضررو زیانی به ما وارد میشود ؟ آیا برای حفظ چند تا کاسه و بشقاب و مقداری زلم زیمبو باید از خیر پرواز بگذریم؟
آیا نمی توانیم کمی بار خود را سبک تر کنیم و با خیال راحت بیشتر به پروازمان بپردازیم ؟ اوج بگیریم و به دور دست ها پرواز کنیم و دنیا را از بالا تماشا کنیم ؟ لذت ببریم و سپس فرود بیاییم و باز با قفسیان همنشین شویم ، با آنها بگوییم و بخندیم و شاد باشیم و اصلا به روی خود نیاوریم که آنها در قفسند و ما آزاد پرواز کرده ایم؟
مشکل در کجاست؟
شاید اگر ما پرواز باوران کمی خیال انگیز زندگی کنیم و به پرواز درآییم ، قفسیان هم بهتر زندگی کنند.
شاید اگر ما پروازیان گاهی پرواز کنیم و این قفس دنیا را از بالا نگاه کنیم مسایل و مشکلات آن را کوچکتر و ساده تر ببینیم، راه حل های ساده ای هم برای آنها بیابیم!
شاید اگر ما پروازیان بیشتر پرواز کنیم و قفس دنیا را خلوت کنیم ، جا برای قفسیان بیشتر باز شود و آنها بهتر بتوانند در قفس جابجا شوند و فرصت این را بیابند که به پرواز فکر کنند. و شوق پرواز در آنها هم ایجاد شود.
شاید اگر ما پروازیان بیشتر پرواز کنیم و کمتر در قفس بمانیم ، کم کم بتوانیم به فضای پرواز عادت کنیم و خود را برای پرواز ابدی آماده تر کنیم. طوری که قفسیان در غم پرواز ابدی ما دیگر اندوهگین و ناامید نشوند و شیون راه نیندازند.
برچسب : نویسنده : 9rezaeima0 بازدید : 208