قفس دنیا و شوق پرواز

ساخت وبلاگ
ما باید به قول مولانا قفس دنیا را روزن (سوراخ) کنیم و از آن روزن آزادانه به پرواز در آییم.
دوزخ است آن خانه کان بی روزن است ، اصل دین ای خواجه روزن کردن است.
حکایت ما آدمیان در این دنیا بسیار شبیه آن پرنده ای است که مادرش او را در قفس به دنیا آورده است. وقتی در این قفس چشم به جهان می گشاییم، آن را بسیار زیبا و دوست داشتنی می یابیم. آب و دانمان فراهم است و آغوش گرم مادر برایمان آنچنان لذتی دارد که اگر کسی به ما بگوید ای ابله تو در قفس به دنیا آمده ای و این قفس شایسته تو نیست ، اصلا حرف او را باور نمی کنیم و اصلا نمی توانیم بفهمیم که او چه میگوید.
در این قفس پرندگان دیگر را می بینیم که به این سوی و آن سو می پرند، آواز می خوانند، خوشحالند و از زندگی و از پروازهای دسته جمعی شان لذت می برند. کمی که جان گرفتیم ما هم از تماشای آنها به ذوق و شوق می آییم و آرزو می کنیم که ای کاش ما هم بال و پر داشتیم و می توانستیم مثل آنها پرواز کنیم و از پروازمان لذت ببریم.

کم کم بال و پر در می آوریم و یاد میگیریم که مانند آنها پرواز کنیم. قوی تر میشویم و می توانیم خودمان به تنهایی غذایمان را پیدا کنیم. بزرگتر که شدیم جفتی پیدا می کنیم و لذت ما دوچندان می‌شود. قفس را بهشت برین می بینیم و از آنها که از بیرون قفس و از آزادی سخن به میان می آورند رنجیده خاطر می شویم. از آنها پرهیز می کنیم و آنها را به حماقت و نادانی متهم می کنیم. قفس را با همه کمی و کاستی هایش بر هر بهشت خیالی و آزادی که در خارج از این قفس باشد ترجیح میدهیم. گاهی بر سر آب و دان و گاهی بر سر جایگاه مان در قفس مجبور می شویم با موجودات موذی بجنگیم. با سایر پرندگان که از ما قوی ترند درگیر میشویم ، اما حاضر نیستیم دست از قفس برداریم ، چون در این قفس زاده شده ایم ، بزرگ شده ایم و لذت برده ایم و هست و نیستمان را از این قفس بدست آورده ایم.

دوران میانسالی را که گذراندیم حس می کنیم که در تنگنا قرار گرفته ایم و احساس خستگی می کنیم ، اما باز هم نه قفسی می بینیم نه حصاری. و نه روزنی که بخواهیم از آن روزن بیرون برویم. به این حس خود لعنت می فرستیم و فکر می کنیم دچار توهم یا افسردگی شده ایم. به دنبال علت میگردیم و به زمین و زمان بدبین میشویم و ریشه ناکامیابی ها را در دیگران می جوییم. گاهی به خودمان و گاهی به کسانی که این حرفها را در سر ما انداخته اند ناسزا می گوییم و از این گونه افکار و توهمات فرار می کنیم و هر گونه سخنی را در این رابطه بکل انکار می کنیم. خود را با خاطرات گذشته سرگرم می کنیم و سعی می کنیم شعر بخوانیم، موسیقی گوش کنیم، تاریخ  بخوانیم، راجع به سیاست حرف بزنیم. به حل مسایل و مشکلات شخصی و خانوادگی می پردازیم و سعی میکنیم تا آنجایی که ممکن است به افکار بیهوده و توهمات و خیال‌پردازی های بیرون از قفس نپردازیم.
راستی ما آدمیان چرا نمی توانیم همانطور که در این قفس گرفتاریم با خیالمان پرواز کنیم؟ با روحمان از قفس بیرون بزنیم و هر کجا که روحمان پرواز کرد ما هم پرواز کنیم؟ و فقط برای خورد و خوراک و بازی و شوخی و تفریح و خنده به قفس مان باز گردیم. اگر اینکار را بکنیم چه ضررو زیانی به ما وارد میشود ؟ آیا برای حفظ چند تا کاسه و بشقاب و مقداری زلم زیمبو باید از خیر پرواز بگذریم؟
آیا نمی توانیم کمی بار خود را سبک تر کنیم و با خیال راحت بیشتر به پروازمان بپردازیم ؟ اوج بگیریم و به دور دست ها پرواز کنیم و دنیا را از بالا تماشا کنیم ؟  لذت ببریم و سپس فرود بیاییم و باز با قفسیان همنشین شویم ، با آنها بگوییم و بخندیم و شاد باشیم و اصلا به روی خود نیاوریم که آنها در قفسند و ما آزاد پرواز کرده ایم؟

مشکل در کجاست؟

شاید اگر ما پرواز باوران کمی خیال انگیز زندگی کنیم و به پرواز درآییم ، قفسیان هم بهتر زندگی کنند. 
شاید اگر ما پروازیان گاهی پرواز کنیم و این قفس دنیا را از بالا نگاه کنیم مسایل و مشکلات آن را کوچکتر و ساده تر ببینیم، راه حل های ساده ای هم برای آنها بیابیم!
شاید اگر ما پروازیان بیشتر پرواز کنیم و قفس دنیا را خلوت کنیم ، جا برای قفسیان بیشتر باز شود و آنها بهتر بتوانند در قفس جابجا شوند و فرصت این را بیابند که به پرواز فکر کنند. و شوق پرواز در آنها هم ایجاد شود.
شاید اگر ما پروازیان بیشتر پرواز کنیم و کمتر در قفس بمانیم ، کم کم بتوانیم به فضای پرواز عادت کنیم و خود را برای پرواز ابدی آماده تر کنیم. طوری که قفسیان در غم پرواز ابدی ما دیگر اندوهگین و ناامید نشوند و شیون راه نیندازند.

من از آن شادم و شاکر که خداوند مرا منتخبم کرد که باشم با او...
ما را در سایت من از آن شادم و شاکر که خداوند مرا منتخبم کرد که باشم با او دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9rezaeima0 بازدید : 208 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 5:01