دین، اخلاق و فرهنگ

ساخت وبلاگ

بنظر من هیچ فرقی بین این کلمات نیست : دین ، اخلاق، فرهنگ، ایدولوژی و سیاست

 یعنی شما هیچ کسی را پیدا نمی کنید که بی دین یا بی فرهنگ یا بی اخلاق یا بی ایدولوژی یا بی سیاست باشد. 

همه این واژه ها یک معنی ازشون برمیاد و تعریف فنی آنها این است که‌ اینها، فضا یا سیستم ذهنی حاکم بر اعمال و رفتار ارادی هر انسان است.  دین یا فرهنگ یا اخلاق با سیستم ذهنی افراد در طول تاریخ ودر طول زندگی بتدریج به  دلیل اینکه انسان هر چه دیده و تجربه کرده در دنیا تجربه کرده و مادی بوده  رنگ و بوی مادی پیداکرده و از اصل و ریشه خود که غیرمادی و الاهی بوده بتدریج فاصله گرفته و گمراه شده است . به همین دلیل پیامبران آمده اند تا اخلاقی متفاوت از دین و فرهنگ و اخلاق طبیعی ومادی آدمیان به آنها معرفی کنند بنام دین خدا. 

دین خدا یا فرهنگ خدا یا اخلاق خدا، فرق نمی کنند هر سه ، متفاوت اند با دین و فرهنگ و اخلاق آدم ها یا فضا و سیستم ذهنی حاکم بر اعمال و رفتار ارادی آنها. 

فضای ذهنی وسیستم اخلاقی حاکم بر اعمال و رفتار ارادی هر فرد، فضا و سیستمی است که‌ به مرور ودر طول زندگی فرد ایجاد میشود و با تولید فکر ها و بسته های فکری که به آن باور گفته میشود شکل میگیرد و اگر چه تا حدودی ثابت بنظر می‌رسد اما گاهگاهی هم دستخوش تغییر و دگرگونی میگردد. این فضا در هر فرد از طریق دانش و تجربیات و فکر ها و اندیشه هایی بوجود می‌آید که بر اثر حس های طب یعی و مادی پنجگانه به ذهن وارد میشوند. اما در کناراین فضا وسیستم طبیعی یا بهتر است بگوییم در زیر و ریشه این فضا و سیستم ذهنی و هشیاری اکتسابی  انسان ، نیرو یا سیستم معنوی و هشیاری ذاتی دیگری هم وجود دارد که‌ به آن خرد، وجدان و یا دل گفته میشود. خرد یا سیستم ریشه ای ذهن انسان به روح زندگی متصل است. 


بدون هیچ تردیدی باید قبول کرد که‌ انسان هیچ دردی ندارد جز درد داف. و خوشبختانه هیچ درمانی هم ندارد جز درمان داف. داف مخفف دین، اخلاق و فرهنگ است. 

دردی است غیر مردن کان را دوا نباشد. پس من چگونه گویم کین درد را دوا کن. 

درد ما داف است و درمان هم نیز داف

این یکی داف خود است وان داف خداست. 

از یکی مردن باید و به دیگری زنده شدن

این بود هم درد ، هم تنها ره درمان ماست.

بنابراین باید بین دین خدا و دین مردم تفکیک قایل شد ، زیرا دین مردم ، همان فرهنگ مردم و همان اخلاق مردم است که‌ بر اعمال و رفتار روزمره آنان جاری و ساری است. و مبتنی است بر تفکر دوگانگی ، جدایی، رقابت ، مسابقه و جنگ و ستیزه و جدل با یکدیگر. اما دین خدا یا فرهنگ خدا یا اخلاق خدا مبتنی است بر تفکر یکتایی و یکپارچگی ، وحدت، همدلی، رفاقت و یکرنگی مردم. 

این دو نوع دین و فرهنگ و اخلاق از پایه و اساس با هم فرق میکند. 

پیامبران از آدم تا خاتم ص مروج دین و اخلاق و فرهنگ خدا بوده اند و تنها تعداد معدودی از پیروان خود را توانستند به این دین راهنمایی و دلالت کنند و آنها را متقاعد به رعایت آن نمایند. اما اکثریت مردم حتا در زمان خود پیامبران تابع دین و فرهنگ و اخلاق شخصی یا گروهی یا قبیله ای یا ملی خود بودند و دین خدا کمترین تاثیری بر رفتار و اعمال آنها نداشت . به همین دلیل پیامبران و پیروان راستین آنان همیشه در اقلیت و انزوا قرار داشتند و به همین دلیل علیرغم وعده و وعید خدا برای سعادت و نیکبختی مومنان مردم هنوز در شوربختی بسربرده و روی سعادت واقعی بخود ندیده اند.

سیستم نوظهور ذهنی مانند نهال کوچکی است که‌ از درون خاک بیرون می آید بدون توجه به اینکه بداند موجودیت او مربوط به ریشه ای است که‌ در درون خاک وجود دارد. این سیستم نوظهور به خودش نگاه میکند و سرسبزی و شادابی و رشد و نمو خود را می بیند و مغرور میگردد ولی به سیستم اصلی خود و ریشه ها و به سیستم زندگی توجهی ندارد. در همین رابطه اقبال لاهوری میگوید. 

فطرت آشفت که‌ از خاک جهان مجبور . . . . خودگری خودنگری خود شکنی پیداشد

انسان در مراحل اولیه زندگی و تا اوج جوانی فقط به خودش توجه دارد خود بیرونی اش البته. و خودگری و خودنگری میکند. اما پس از سپری شدن دوران جوانی پی به وجود ریشه یا ریشه هایش می برد و کم کم دست از خودگری و خودنگری بر میدارد و به سمت آشنایی با ریشه اش و حفظ و تقویت آن میرود و اصطلاحا خود شکنی را آغاز میکند. 

این فضای ذهنی در بعضی افراد می‌تواند آنقدر قوی و تاثیر گذار باشد که‌ بر سیستم ذهنی دیگر افراد نیز تاثیر بگذارد و آنها را نیز متحول و دگرگون نماید. 

فرهنگ یا دین یا اخلاق جامعه میانگین و متوسط فرهنگ یا دین یا اخلاق افراد آن جامعه است. 

کتب دینی، فرهنگی و اخلاقی در جامعه را نباید دین و فرهنگ و اخلاق آن جامعه دانست. زیرا اینها کتب گذشتگان با افراد خاصی است که‌ در گذشته آن کتابها را نوشته اند و امروز دیگر این دین ها و فرهنگ ها و اخلاق ها در جامعه زنده نیست. در گذشته زنده بوده است. امروز دین، فرهنگ و اخلاق جامعه همان متوسط فضای ذهنی افراد آن جامعه است که‌ در جامعه زنده و فعال است و دارد کارمیکند. 

فضاهای ذهنی افراد بدلیل محدودیت های علمی و تجربی و تمایلات فرد گرایانه مثل حسادت و زیاده خواهی و برتری طلبی که دارند همیشه دچار اشتباهات و گمراهی هایی است و اگرچه فضاهای ذهنی یک جمع اشتباهات و گمراهی هایش از گمراهی های یک فرد کمتر است اما بازهم بدلایل گرایش های منفعت طلبانه گروهی که مغایر با گرایش های زندگی عمومی انسانها و کل هستی است نمی تواند خالی از اشتباه باشد. و محکوم به فناست . تنها خرد و ذات باریتعالی و فضای ذهنی خداوند و یا دین و فرهنگ و اخلاق خداست که پایدار، بینهایت و ابدی است. 

نکته مهمی که‌ در این فضای ذهنی باید به آن توجه کرد این است که‌ اغلب انسانها بجای اینکه به فضای ذهنی ( سیستم) توجه کنند به محتویات فضای ذهنی ( اجزا سیستم) توجه می‌کنند و خود را معادل محتویات فضای ذهنی خود که شامل فکرها، اندیشه ها، علم و دانش، باورها، تجربیات، تصاویر اشیا و اتفاقات و آدم ها می بینند، که با همه تعدد و بیشماری بازهم با محدودیت و کم و زیاد شدن همراه است. در صورتیکه اصل ما آن فضای ذهنی یا روحمان است که‌ متصل به هشیاری برتر عالم و زندگی است و از جنس خداست. فضای ذهنی ما یا روح ما متصل به روح خداوند و ابدی و بینهایت است. و غم و اندوه و کم و کاستی در آن راه ندارد. هرچه هست زندگی است و نشاط و آرامش.

نقش پیامبران در این میان همین توجه دادن انسانها است به اینکه‌ مردم دست از فضای ذهنی خود ( دین و فرهنگ و اخلاق ) اعم از فضای ذهنی فردی و فضای ذهنی جمعی خود بردارد و به فضای ذهنی خدا که همان روح زندگی است روی آورند و ایمان بیاورند.

بنابراین تعریفی که از دین و فرهنگ و اخلاق داده شد. می‌توان گفت هم اکنون در جامعه ما هزاران و بلکه صدها هزار دین فردی یا فرهنگ یا اخلاق فردی در جامعه وجود دارد که‌ جمع و جور کردن آنها در قالب یک دین ، فرهنگ و اخلاق کار بسیار دشوار و نشدنی است. 

تنها کاری که می‌توان کرد توجه دادن مردم است به قانون که در فعالیت هایشان آن را ملاک فعالیت هایشان قرار دهند نه دین و فرهنگ و اخلاق که تعداد آن در جامعه بیشمار است. این قانون یا قوانین باید برآیند همه نیکی هایی باشد که‌ در دین ، فرهنگ یا اخلاق جامعه وجود دارد. 

کاری که جوامع پیشرفته کرده اند و تا حدود زیادی مسایل و مشکلات اجتماعی شأن را کاهش داده اند.

همینجا نتیجه گیری میکنم و به کسانی که‌ معتقدند دین باید از سیاست جدا شود پیشنهاد میکنم بجای آن بگویند دین در قانون ادغام شده است. همچنین باید گفت  که‌ سکولاریسم در ایران اسلامی هیچ جایگاهی ندارد. همینطور با این اوصاف دموکراسی دینی هم معنی پیدا میکند.

من از آن شادم و شاکر که خداوند مرا منتخبم کرد که باشم با او...
ما را در سایت من از آن شادم و شاکر که خداوند مرا منتخبم کرد که باشم با او دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9rezaeima0 بازدید : 206 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 10:33